آیین مهربانی

این وبلاگ رو تقدیم میکنم به همه مهربانهای ایران زمین

آیین مهربانی

این وبلاگ رو تقدیم میکنم به همه مهربانهای ایران زمین

چشم

    

یه دختر کوری تو این دنیای نامرد زندگی میکرد .این دختره یه دوست پسری داشت که عاشقه اون بود.دختره همیشه می گفت اگه من چشمامو داشتم و بینا بودم همیشه با اون می موندم یه روز یکی پیدا شد که به اون دختر چشماشو بده. وقتی که دختره بینا شد دید که دوست پسرش کوره. بهش گفت من دیگه تو رو نمی خوام برو. پسره با ناراحتی رفت و یه لبخند تلخ بهش زد و گفت :مراقب چشمای من باش...

چند تا عکس جالب:

   

 

مرگ از زندگی پرسید : " این چه حکمتی است که باعث می شود تو شیرین و من تلخ جلوه کنم ؟! " زندگی لبخندی زد و گفت : " دروغ هایی که در من نهفته است و حقیقت هایی که تو در وجودت داری

ماری که کانگرو را بلعید:

faizhaidari.com   faizhaidari.com 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد