آیین مهربانی

این وبلاگ رو تقدیم میکنم به همه مهربانهای ایران زمین

آیین مهربانی

این وبلاگ رو تقدیم میکنم به همه مهربانهای ایران زمین

<<مریم>>


<<مریم>>

ساعت هشت شبه تنهاییی زدم بیرون که یه دوری تو خیابونا بزنم و پول تو جیبیمو در بیارم ، داشتم همینطور رانندگی میکردم که 2 تا دختر خانم رو دیدم بوق زدم یه کم ازشون رد شدم دنده عقب گرفتم گفتم مستقیم ؟ اونام گفتند اره ف سوار شدن تا مقصد اونا هیچ مسافری نتونسیتم سوار کنم نزدیکای مسیر بود که وقتی دیدم دیریشون شده  از یه راه میان بر بردمشون تا دره خوابگاهشون موقع پیاده شدن دل تو دلم نبود اخه از یکی شون خیلی خوشم اومده بود صورته معصومی داشت به نظر مهربون هم میومد خیلی هم خوش خنده بود ف از ته دل ازش خوشم اومده بود دل دل میکردم که شمارمو بدم یا که دلو به دریا زدم گفتم میخوایید دوباره بیام دونبالتون و هر جا خواستید ببرمتون گفت اره خیلی هم خوب. تلفنشو بهم داد ، بهش تک زدم گفتم این هم شماره منه ف بعد از اون رفتم خونه دوست داشتم دوباره ببینمش از یه طرف ناراحت این بودم که اون دانشجو هستشو بالاخره از اینچا میره و این برام یکم سنگین بود .... ادامه دارد